جدول جو
جدول جو

معنی آجیده دار - جستجوی لغت در جدول جو

آجیده دار
دندانه دندانه، آجدار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آینه دار
تصویر آینه دار
آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند، آرایشگر، سلمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده دار
تصویر دیده دار
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیدبان، نگاهبان، قراول، دیده ور
فرهنگ فارسی عمید
(رَ مَ دَ / دِ)
آینه دار:
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست.
حافظ.
دل سراپردۀ محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست.
حافظ.
، سرتراش. گرّای. سلمانی. حجّام. فصّاد
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ دَ / دِ)
آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند:
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو.
حافظ.
، سرتراش. گرّای. سلمانی. گرّا. تانگول. تونکو. موی تراش. موی ستر. حلاق. مزیّن، توسعاً، دلاک. حجام
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
مرکّب از: دیده + دار، دیدبان. دیده. شخصی را گویند که بر سرتیر کشتی نشیند یا بر سر کوه بلند و از دور هرچه بیند از لشکر و دشمن و غیر آن خبر دهد. (جهانگیری)، بمعنی دیده بان است و او شخصی باشد که بر جای بلند نشیند و آنچه از دور بیند خبر دهد. (برهان) :
خروشان ز بامش یکی دیده دار
که ای بیهشان نیست خانتان بکار.
اسدی.
براهش بویم از نهان دیده دار
گریزیم چون او شود آشکار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند، سلمانی، آرایشگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپیده دار
تصویر سپیده دار
آلبومینه
فرهنگ واژه فارسی سره
آیینه دار که پیشاپیش عروی حرکت کند
فرهنگ گویش مازندرانی